نوشته اصلی توسط
moshaver-editor
با سلام خدمت شما
دوست عزیز مشخص است که از به نتیجه نرسیدن رابطه قبلیتان بسیار ناراحت و همچنین خشمگین شده اید که البته قابل درک است.
هر رابطه ای که تمام می شود برای ما دردناک است و این هم بخشی از واقعیت است که ممکن است برخی روابط به نتیجه نرسند.
اما اگر قرار بود هر کسی با فردی آشنا می شود صد در صد رابطه موفق و پایدار بماند که دیگر شناخت و آشنایی و این موارد معنا نداشت و چنین انتظاری به نظر کمی دور از واقعیت و نشدنی به نظر می رسد.
در مورد رابطه جدیدتان هم جالب اینجا است که شما خودتان هیچ ابرازی نداشته اید! بعد توقع و انتظار دارید ایشان به شما ابراز علاقه کنند و هر موضوعی را به این ربط می دهید که شاید دوستتان نداشته باشد.
از کجا معلوم که ایشان هم متقابلا احساسی مشابه شما نداشته باشند.
چطور وقتی خودتان در رابطه احساس امنیت نمی کنید و به خاطر تجربه ناخوشایند با یک فرد دیگر از ابتدا خود واقعی تان را ابراز نمی کنید و بعد از طرف مقابل چنین انتظاری می توانید داشته باشید.
می گویند به دنبال هرچه بگردی آن را پیدا می کنی.
شما بنا را بر این گذاشته اید که ایشان شما را دوست ندارد مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.
تمام شواهد را هم بر همین اساس پیدا می کنید و بدون ارزیابی درباره صحت آن، به عنوان نشانه ای دال بر فرضیه خود می پذیرید و کاملا هم بازداری دارید از ابراز خودتان و بعد منتظر ابراز از سوی ایشان نشسته اید و بعد هم کلا رابطه را یکطرفه تمام کرده اید.
دوست عزیز دیکته نانوشته غلط ندارد.
راه غلبه بر دشواری های رابطه و پیشگیری از احساسات وتجربه های ناخوشایند اجتناب نیست.
اجتناب شما وضعیت را بدتر می کند که بهتر نمی کند.
این تصور و باور شما است که اگر کسی را دوست داشته باشید او هم حتما باید شما را دوست داشته باشد وگرنه ادم سنگدل و بی رحمی است و راه محافظت از خودتان این باشد که خودتان را ابراز نکنید تا مبادا از سوی ایشان پس زده نشوید.
هر خواسته و رابطه ای هزینه ای دارد.
اگر شما رابطه خوب و صادقانه و صمیمانه ای می خواهید اصل اول اندکی اعتماد است و جراتمندی برای ابراز خود و پذیرش واقعیها و هزینه های رابطه.
مانند اینکه ممکن است طرف مقابل به هر دلیلی ما را دوست نداشته باشد آن هم نه به این خاطر که ما کلا دوست داشتنی نباشیم و یا او فرد بدون درکی باشد، بلکه ممکن است تصویر ما با تصویر او از فرد مورد نظر برای رابطه یا ازدواج یکی نباشد.
این رویداد کاملا طبیعی و اجتناب ناپذیر است.
افراد با یکدیگر آشنا می شوند و بعد هریک به عنوان یک انسان اراده و اختیار دارند که یکدیگر را انتخاب بکنند یا نکنند.
خواسته شما مانند این است که فردی بگوید من می خواهم بروم طبقه بالا و به ایشان مسیر راه پله را نشان بدهند و ایشان بگویند هرگز از پله نمی روم چون یکبار زمین خوردم و دیگر نمی خواهم این اتفاق تکرار شود چون زانوی من آسیب جدی دید و من خیلی اذیت شدم و درد کشیدم، بعد بگویند بفرمایید آن طرف به سمت آسانسور و از طریق آسانسور تشریف ببرید، و آن فرد در پاسخ بگوید از آسانسور هم حاضر نیستم استفاده کنم چون یکبار در آن گیر افتادم و بسیار وحشت ردم و جانم به خطر افتاد!
پاسخ به این فرد این است که پس نمی توانی به طبقه بالا بروی چون راه دیگری ندارد.
بنابراین ماجرایی که شما عنوان کردید نیازمند بررسی و ارزیابی بیشتری است.
اگر حساس هستید و تحمل ناکامی و جواب رد شنیدن و اختلافات و چالش های بین فردی را ندارید، پس کلا وارد رابطه نشوید چون این جزوی از ماهیت روابط است و کاملا هم طبیعی است.
به جای اجتناب و این شیوه ای که در پیش گرفته اید، می توانید خودتان را توانمند تر سازید و برای این هدف برنامه ریزی کنید و یکسری از مهارتها را که اکتسابی هستند در خودتان تقویت کنید تا کمتر آسیب پذیر باشید و در مواقعی که به مشکلات اینچنینی بر می خورید بتوانید دوباره برخیزید و ادامه دهید.
با توجه به مطالبی که عنوان شد به شما توصیه می شود برای دریافت راهنمایی دقیقتر از یک مشاور یا روانشناس کمک حرفه ای دریافت کنید.
مشاوره می تواند به صورت تلفنی هم انجام شود و کمک بزرگی به شما در این مسیر خواهد کرد.